November 28, 2011

باورش سخت است اما دلتنگی هایم مرده است. چال شده در همان خیابان بلند شیب دار که به کوه ختم می شد. همان خانه که روی ایوانش می نشستیم و از لابلای درخت ها آسمان را نگاه می کردیم و گاهی شاید رهگذری را. صادقانه بگویم ترس من از عشق ریخته است. از معشوق هم. و از بی قراری. خود الفبای دوریم من.... چشمانم را ببین

1 comment:

  1. آخ که چه دلم تنگ تر شد :(

    ولی‌ زیبا بود، ممنونم ...

    ReplyDelete